سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏

 خزان پیری که میاد برای خیلی ها باد ناامید در دشت زندگی می وزد و برگ های خوشی یکی یکی از درخت سرزندگی، زرد می شوند می افتند. یواش یواش پستچی مرگ با در خونه را می زنه و میگه بار سفر ببند باید بری. لحظه های پرتب و تاب پیری قرین است با دلشوره و احساس تنهایی که یک دم هم از خونه ذهن بیرون نمیشه.
راستش هیچ چیز نمی تواند مانند مسکّن پر قدرت جهان بینی توحیدی به جز جز زندگی ما حتی به درد و رنج و فقدان های ما معنا ببخشد. روان شناسان وجودگرا و انسان گرا
در معنا دار کردن مرگ و سختی های اجنتاب ناپذیر زندگی به بن بست می رسند. یکی از شاگردان می گفت:
آیت الله بهاء الدینی تا دم مرگ نشاط
داشت و خنده رو بودند. در اواخر عمر بدن شان در کنترل خودشان نبود و بستری بودند اگر کسی پشت در قبل از ملاقات صدای ایشان را می شنید که گاهی در ارتباطاتش با نزدیکان هم سرحال بودند و بلند بلند می خندد و بعد وارد اتاقش می شد مات می ماند که ایشان در این بیماری و کهولت که در سرازیر پرشیب مرگ قرار دارد با چه انرژی ای نشاط دارند و به چه چیزدل خوش است.

 

منبع: نرم افزار شوخ طبعی های طلبگی